موضوع: "اهل بيت"
امام حسن علیه السلام در دوران پنج سالگی، به مسجد می رفت و پای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و آنچه در مورد وحی از آن حضرت می شنید در برگشت به منزل، برای مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل می کرد. (بدین ترتیب که همچون یک خطیب روی متکایی می نشست و سخنرانی می نمود و در ضمن سخنرانی آنچه که از پیامبر صلی الله علیه وآله فرا گرفته بود بیان می کرد). حضرت علی علیه السلام هر گاه وارد منزل می شد و با فاطمه زهرا علیها السلام سخن می گفت در می یافت که فاطمه از تمام آیات نازل شده قرآن اطلاع دارد، از او پرسید: با این که شما در منزل هستید چگونه از آنچه که پیامبر صلی الله علیه وآله در مسجد بیان کرده آگاه هستی؟
فاطمه زهرا علیها السلام جریان را برای علی علیه السلام شرح داد که این آگاهی از ناحیه فرزندش حسن می باشد. روزی علی علیه السلام در گوشه ای از منزل مخفی شد. حسن که در مسجد، سخنان پیامبر را شنیده بود وارد منزل شد و طبق معمول بر متکایی نشست، تا به سخنرانی بپردازد. ولی لکنت زبان پیدا کرد،
حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب نمود. حسن علیه السلام به مادرش عرض کرد: تعجب نکن، زیرا که شخص بزرگی، سخن مرا می شنود و استماع او مرا از بیان مطلب، باز داشته است. در این هنگام علی علیه السلام از مخفیگاه خارج شده و فرزندش، حسن را بوسید. (1) .
(1) سفینة البحار، ج 1، ص 245.
© برگرفته شده ازhttp://sedighe.ir
اميرمؤمنان على عليه السلام پيشواى بزرگ اسلام و امام اول شيعيان جهان در سال چهلم هجرى يعنى سى سال بعد از رحلت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم چشم از اين دنياى مادى فروبست و روح بلندپروازش از تنگناى اين جهان به ملكوت اعلى بال و پر گشود.
به دستور حضرت علی (ع)، فرزندانش امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام، بدن مطهر او را در زمين مرتفعى كه عرب به آن «نجف» مى گويد، مدفون ساختند. بدون اينكه مردم بدانند محل دفن حضرت علی (ع) كجاست.
آرى على عليهالسلام شخصيت عالي قدرى كه با زور بازوى وى كمر كفر و سطوت شرك و بت پرستى در هم شكست و با جانبازيهاى مردانه اش، تعاليم اسلام در سراسر عربستان گسترش يافت و مردم به دين خدا گرويدند، بواسطه كينه ديرينه اى كه دشمنان از وى بدل گرفته و در سينه پنهان داشته بودند، چنان از خلافت و روى كار آمدن وى نگران و ناراضى بودند كه اگر دستى به قبر او پيدا مى كردند، از تعرض به ساحت مقدس و مدفن مقدس آن حضرت خوددارى نمى نمودند.
از اين رو مدفن اميرالمؤمنان در حدود 150 سال همچنان از انظار عموم پنهان بود و فقط ائمه طاهرين و عده اى از شاگردان مخصوص آن بزرگواران از محل دفن آن حضرت آگاه بودند، و در فرصتهايى كه دست مى داد، دور از چشم دشمنان، تربت پاك شاه مردان را زيارت مى كردند.
مدفن اميرالمؤمنان در حدود 150 سال از انظار عموم پنهان بود
با اين وصف روزى هارون الرشيد در بيرون كوفه كه دشت وسيعى بود، به صيد آهو رفت. به فرمان او اطراف بيابان را قرق كردند و از هر طرف آهوان را رم مى دادند تا به تيررس خليفه قرار گيرند. ناگهان چشم هارون الرشيد به يك گله آهو افتاد و آنها را دنبال كرد، شكارچيان وى نيز تازى ها و بازهاى شكارى را رها كردند كه نگذارند آهوان فرار كنند.
آهوان بسرعت از تلى بالا رفتند و در آنجا خوابيده و آرام گرفتند. شكارچيان و هارون الرشيد ديدند همين كه سگها و بازهاى شكارى نزديك بلندى مى رسند هر كدام به سويى پرت مى شوند. آهوان بدون هيچ واهمه اى از بلندى به زير مى آمدند و همين كه سگها و بازهاى شكارى را بطرف آنها رها مى كردند به نقطه مرتفع تل بالا رفته و آسوده مى خوابيدند ولى هر بار كه سگها و بازها براى صيد آنها مى خواستند از بلندى بالا روند به طرز اسرارآميزى سقوط مى كردند.
هارون و همراهان تا سه بار شاهد اين وضع بودند، شكارچيان تعجب كردند و هارون حيران ماند. هارون دستور داد براى وى خيمه زدند و سفارش كرد بروند كوفه و مردى سالخورده كه از اوضاع آن محل اطلاع داشته باشد پيدا نموده بياورند پيرمردى فرتوت از قبيله بنى اسد را پيدا كردند و نزد هارون آوردند. هارون از پيرمرد پرسيد: آيا راجع به اين نقطه اطلاعى دارد و از گذشتگان خبرى شنيده است؟
پيرمرد گفت: اگرخليفه به من تامين بدهد كه خودم و اين محل در امان باشد اطلاعى كه دارم در اختيار مى گذارم.
هارون گفت: خدا را گواه مى گيرم كه از جانب من هيچگونه صدمه اى به تو و اين محل نخواهد رسيد.
پير مرد گفت: پدرم براى من نقل كرده كه در زمان پدرش شيعيان عقيده داشتند كه اين بلندى محل حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهالسلام است. خدا اينجا را حريم امن خود قرار داده است و هر كس بدان پناه برد در امان خواهد بود.
هارون تا اين را شنيد از اسب پياده شد و آب خواست و وضو گرفت و در همان نقطه به نماز ايستاد سپس خود را به زمين افكند و تا سه روز گريه و زارى كرد…
هارون دستور داد گنبدى بر آن تربت پاك بنا كردند و هر بار كه به كوفه مى آمد به زيارت آن حضرت مى رفت. بدينگونه مدفن اميرالمؤمنين به دست يكى از دشمنان آن حضرت كشف شد و زيارتگاه خاص و عام گرديد.
منبع:امام علي نت
غفلت از یار ، گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمیبینیمت
چشم بیمار شده ، تار شدن هم دارد
علی اکبر لطیفیان
در برخی روایات یکی از نامهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام «حیدر» معرفی شده است. یکی از آن روایات، روایتی است که داستان جنگ خیبر را نقل میکند. بر اساس این روایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هنگام مواجهه با مرحب (پهلوان یهودیان خیبر) خود را به نام «حیدر» معرفی میکند.[۱] البته ذکر چنین لقبی برای حضرتشان اختصاص به این مورد ندارد؛ در موارد دیگری نیز تصریح به این نام شده است.[۲] به نظر میرسد «حیدر» یکی از نامهای تقریباً مشهور امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. شاهد این مدعا این است که بسیاری از فرهنگ نویسان زبان عربی نیز تصریح میکنند که «حیدر» یا «حیدره» یکی از نامهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.[۳] معنای حیدر در زبان عربی حیدر به معنای «شیر»(نماد شجاعت و شکست ناپذیری) است. البته با این توضیح که از ویژگیهای زبان عربی آن است که برای یک چیز به لحاظ ویژگیهای مختلف نامهای متعدد قرار میدهد. در مورد علت نامگذاری شیر به حیدر دو نظریه مطرح کردهاند؛ یک اینکه شیر را به جهت داشتن مقام فرمانروایی و سلطنت «حیدر» میگویند. دلیل دیگر نامیدن شیر به حیدر؛ این است دارای گردنی کلفت و دست (ساعد و بازوی) قوی است. به همین جهت به جوانی که دارای بدنی پر و محکم و قدرتی سترک باشد جوان حادر میگویند.[۴] البته بعضی نیز در مورد معنای حیدر میگویند حیدر به معنای دور اندیش و کسی است که در ظرافتها و نکتههای دقیق امور و کارها اندیشه میکند.[۵] صفت کرار «کرار» به معنای کسی است که در هنگام جنگ، پی در پی و بسیار حمله کند.[۶] این وصف و لقب یکی از القابی است که پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی علیه السلام داده است. خلاصه داستان به این صورت است که پیامبر اکرم(ص) پس از اینکه چند فرمانده برای گشایش قلعه خیبر تعیین نمودند و همه آنها بدون اینکه موفقیتی به دست آورند عقب نشینی کردند، فرمودند: «فردا مردى همانند خودم را به سوی ایشان [یهود خیبر] مىفرستم که هم او؛ خدا و رسولش را دوست مىدارد، و هم خدا و رسولش او را دوست مىدارند. او حملهکنندهاى بىگریز (کرار غیر فرار) است، و باز نگردد تا آنکه خدا فتح و پیروزى را به وى ارزانى دارد». پیامبر اسلام پیش از اعزام، نوید فتح و پیروزى داد، پس یاران آنحضرت در پى این کلام [براى آنکه انتخاب شوند] گردن کشیدند، و چون فردا شد، رسول خدا(ص) على را فراخوانده و به سوی یهودیان خیبر فرستاد، پس على(ع) را بدین فضیلت برگزید و او را «حیدر کرّار» «حمله کنندهاى بىگریز» نامید.[۷] [۱]. خلاصه جریان اینگونه است: مرحب یهودى، مردى شجاع و بلند قد بود و هیچ کسى نمىتوانست در برابر او ایستادگى کند. دایهاى داشت که کتابهاى گذشتگان را بر او مىخواند و مىگفت: هر کس مقابل تو قرار گرفت با او جنگ کن مگر کسى که اسمش حیدر است. اگر در مقابل او مقاومت کنى، به هلاکت مىرسى. در جنگ خیبر، وقتى که مردم از مقابله با دشمن عاجز شدند، به پیامبر(ص) شکایت بردند و از حضرتش تقاضا کردند تا على(ع) را به مصاف دشمن بفرستد. چشم على درد مىکرد. پیامبر اکرم در چشم ایشان از آب دهان مبارکش انداخت، خوب شد. سپس فرمود: «یا على! شرّ مرحب را از ما دفع کن». وقتى که على(ع) به طرف او رفت، مرحب نیز با سرعت به طرف آنحضرت آمد و هیچ اعتنایى نکرد و گفت: «من کسى هستم که مادرم مرا مرحب نامیده است». على نیز فرمود: «و من کسى هستم که مادرم مرا حیدر نامیده است». وقتى که مرحب، این سخن را شنید به خاطر آورد آنچه را که از دایهاش شنیده بود؛ لذا فرار کرد. (دایهاش گفته بود: با کسى که اسمش حیدر است جنگ نکن و الا کشته خواهى شد). ابلیس به صورت انسانى جلو او را گرفت و گفت: کجا فرار مىکنى؟ گفت: به من گفته شده که از حیدر بترسم. ابلیس گفت: حیدر که تنها این شخص نیست و حیدر نام در دنیا زیاد است، بر گرد شاید او را بکشى و اگر او را بکشى سرور قومت مىشوى و من نیز پشتیبان تو هستم. مرحب برگشت و در اندک زمانى، على(ع) او را کشت. ر. ک: مفید، محمد بن محمد، الإرشاد للمفید، ترجمه، ساعدى خراسانى، محمد باقر، ص ۱۱۳، تهران، اسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش. قطب الدین راوندى، سعید بن هبه الله، محرمى، غلام حسن، جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، ص ۱۷۶، قم، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش. .[۲] ر. ک: ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل، الفضائل، ص ۱۷۰، قم، رضى، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش. [۳]. «الحَیْدَرَهُ: من أَسْمَاءِ الأسَدِ، و به سُمِّیَ عَلیُّ بنُ أبی طالبٍ- رضی اللَّه عنه- حَیْدَرَهَ». صاحب بن عباد، إسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، ج ۳، ص ۳۶، بیروت، عالم الکتاب، چاپ اول، ۱۴۱۴ق. ابن منظور نیز در لسان العرب تصریح میکند یکی از نامهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام حیدر بوده است. ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۲۶۱، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق. [۴]. الحَادُورُ، و الحَیْدَرُ، و الحَیْدَرَهُ: الأَسَدُ. و من مجازِهِ: رماهُ اللّهُ بِالْحَیْدَرَهِ، أی بالهَلَکَهِ و بالدّاهیهِ الشّدیدهِ، کأنّها [الأسد فی شدّتها] الحَیْدَرَهُ: الأَسد؛ قال: و السَّنْدَرَهُ مکیال کبیر؛ و قال ابن الأَعرابی: الحَیْدَرَه فی الأُسْدِ مثل المَلِکِ فی الناس؛ قال أَبو العباس: یعنی لغلظ عنقه و قوّه ساعدیه؛ و منه غلام حادر إِذا کان ممتلئ البدن شدید البطش؛ قال و الیاء و الهاء زائدتان. ر. ک: لسان العرب، ماده «حدر». [۵]. قَالَ جَابِرٌ الْجُعْفِیُ الْحَیْدَرُ هُوَ الْحَازِمُ النَّظَّارُ فِی دَقَائِقِ الْأَشْیَاءِ. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج ۳، ص ۱۱۰، قم، علامه، چاپ: اول، ۱۳۷۹ق. [۶]. سیاح، احمد، فرهنگ جامع، ماده «کرر». [۷]. ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ترجمه، جعفرى، بهراد، ص ۳۴۱، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
http://shiayan.ir برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
زُهرى كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام است ، گويد:در آخرين لحظات عمر شريف امام سجّاد عليه السّلام به محضر مباركش شرفياب شدم ، همين كه كنار حضرت نشستم مقدارى نان و سبزى كاسنى آوردند، حضرت خطاب به من كرد و فرمود: ميل كن .
اظهار داشتم : يابن رسول الله! غذا خورده ام و ميل ندارم .
حضرت فرمود: از آن ميل نما، كه آن سبزى كاسنى است و روى هر برگش قطره اى از آب بهشت ريخته و شفاى هر دردى است .
زُهرى گويد: سپس آن طبق غذا را بردند و مقدارى روغن آوردند، حضرت فرمود: از اين روغن استفاده كن .
عرض كردم : نيازى به آن ندارم .
فرمود: اين روغن بنفشه است و خواصّ بسيارى در آن هست و بر تمامى روغن ها برترى دارد.
در همين بين فرزند امام سجّاد، حضرت باقرالعلوم عليهماالسّلام وارد شد؛ و آن دو بزرگوار مدّتى با يكديگر راز گفتند و من تنها يك جمله از صحبت ايشان را متوجّه شدم كه فرمود: پسرم ! خوش اخلاق و خوش برخورد باش .
و من احساس كردم كه حضرت مشغول سپردن اسرار امامت به فرزند خود مى باشد؛ پس كمى جلوتر رفته و عرضه داشتم : مولاى من ! اگر پيش آمدى شود، بعد از شما به چه كسى مراجعه كنيم ؟
امام سجّاد عليه السّلام اشاره به فرندش نمود و اظهار داشت : به اين پسرم ، محمّد عليه السّلام كه او جانشين و وارث من مى باشد، او مخزن علوم و اسرار الهى است ، او باقرالعلوم مى باشد.
عرض كردم : معناى باقرالعلوم چيست ؟
فرمود: به همين زودى دانشمندان و دوستان ما گرد او تجمّع مى نمايند و او تمام علوم و فنون را تشريح و تفسير مى نمايد.
پس از آن ، حضرت ، فرزندش را براى انجام كارى بيرون فرستاد وچون بازگشت به حضرت عرض كردم : چرا به فرزند بزرگ خود وصيّت ننمودى ؟
فرمود: امامت به كوچكى و بزرگى سنّ و سال نيست ، بلكه رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، اين چنين ما را از لوح مكتوب آگاه ساخته است .
گفتم : اوصياء و خلفاء حضرت رسول چند نفر مى باشند؟
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: آنچه در صحيفه و لوح يافته ام ، تعداد اوصياء دوازده نفر هستند، كه اسامى آن ها با خصوصيّاتشان ثبت شده است .
و سپس افزود: از صُلب هفتمين فرزندم محمّد باقر، دوازدهمين خليفه و حجّت خدا به نام مهدى (عجّ) متولّد خوهد شد.
و امام سجّاد عليه السّلام همچون ديگر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام از شرّ خلفاء و سلاطين جور در امان نبود؛ بلكه هر روز و هر لحظه مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت .
و در نهايت ، توسّط هشام بن عبدالملك مروان به وسيله زهر، مسموم گرديد،و چون به فيض عظماى شهادت نائل آمد، بدن مطهّر و مقدّسش توسّط فرزندش امام محمّد باقر عليه السّلام تجهيز و غسل داده شد؛ وپس از تكفين و إ قامه نماز، در قبرستان بقيع ، در جوار قبر شريف عمويش امام حسن مجتبى عليه السّلام دفن نمود.
((صَلَواتُ الله و سَلامُهُ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّا)) .
منبع:پايگاه تخصصي صحيفه سجاديه